نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

نازنین زهرا یکی یه دونه ما

کاردستی ماسک میمون

دیشب مشغول درست کردن ماسک میمون بودیم که امروز شما راجع به میمون باید کنفرانس می دادی ماسکت خیلی خوشکل و ناز شد علاوه بر توضیحی که راجع به معرفی میمون آماده کرده بودی یه شعر کوچولو هم صبح دم رفتن از اینترنت گرفتم و بهت یاد دادم که قرار شد بعد از کنفرانس بخونی بچه این میمونه     یه حیوونه شیطونه دم درازی داره       سرش همش می خاره وقتی گرسنه میشه   غذای اون موز و نارگیله در ضمن هفته دوم یا سوم بود که کنفرانس راجع به نحوه صحیح خوابیدن داشتی امیدوارم موفق باشی عزیزم اینم عکس کاردستیمون   ...
19 آبان 1394

مشق شب

عزیز دلم مشق هاتو انقدر خوب و زیبا می نویسی که دیروز خانمتون سر کلاس یه عالمه تشویقت کرده و خیلی خیلی راضی بوده.در ضمن اولین دیکته کلاستون هم عالی بوده عزیزکم همه عکسها رو برات اینجا آپلود میکنم   ...
19 آبان 1394

شعر دایی حسین در مورد نازنین زهرا

اوج گرما بود اوایل مرداد          *           خبری آمد که خدا گلی به ما داد امد نزد ما و نامیدنش نازنین زهرا      *      شدیم خرسند و پریدیم از هوا روی زمین کوچک بود و داشت گولی به دهان     *      شکر کردیم پروردگار که داد اولاد به جهان قد کشید و کم کم افتاد به راه         *          گویی ندارد بسانش شاه خانوم شد ...
13 آبان 1394

صبحانه مدرسه

دیروز کلاس خصوصی شطرنج داشتی ساعت 4 اومدیم خونه و با عجله آماده شدیم و رفتیم تا دیرت نشه برا مسابقات آموزش و پرورش اسمتو از مدرسه رد کردند بنابراین برا اینکه یه خورده آماده باشی با استاد شطرنجت کلاس خصوصی گرفتیم من هم رفتم عادت یکی از دوستام و بعدش هم باهم رفتیم خرید برای برنامه صبحانه که امروز توی کلاستون دارید . خانمتون لیستی به ما و دو تا از دوستات داده بودند که باید اونا رو آماده می کردیم . امیدوارم امروز حسابی یهتون خوش بگذره و روز صبحانه ای خوبی در کنار دوستان و معلمتون تجربه کنی!
13 آبان 1394

جشن فارغ التحصیلی آتیه سازان

روز دهم مهر نود و چهار جشن فارغ التحصیلی آتیه سازان بود . که سالنی در شهرک غرب برگزار گردید. بچه هایی که از آتیه سازان به مدرسه رفتند به همراه پدر و مادرشان و همه تیچرهای عزیز و مهربون  حضور داشتند . عزیزم  کلیپی زیبا از شما بچه ها برامون پخش کردند که در اون کلیپ هر کدوم از شما فرشته ها مباحثی مانند علوم, آناتومی بدن، نقشه جهان، ریاضی و .... یه عالم مبحث سخت برای ما و فراتر از سنتان را به انگلیسی توضیح دادید که شما مبحث ایمنی در برابر زلزله رو بطور کامل صحبت کردی البته خوشبختانه همه صحبتهای شما زیرنویس فارسی داشت وگرنه ما که به پای شما نمیرسیم. بعد از اجرای شاد عمو موسیقی و همسرایی همه بچه ها لوح فارغ التحصیلی پیش دبستانی و زبان ...
12 آبان 1394

جشن شکوفه ها

روز سی و یکم شهریور سال هزار و سیصد و نود و چهار روزی بود که شما قدم در راه جدیدی از زندگی گذاشتی راهی که چند سالی طول خواهد کشید و شما باید گام به گام و با توکل به خدا و سعی و تلاش خودت این راه را بپیمایی و ما روز به روز شاهد موفقیتهای تو در این راه طویل باشیم. بله عزیزم این روز زیبا روز شروع مدرسه بود . ثانیه ها , دقیقه ها و ساعت ها پشت سر هم حرکت کردند و تو بزرگ و بزرگتر شدی تا به امروز . خدا را شکر میکنم که مرا آفرید و توفیق و سعادت مادر شدن را به من داد تا بتوانم فرشته ای چون تو را تربیت کنم و امروز که روز جشن شکوفه هاست را , در کنار تو در حالی که روی صندلی های چیده شده در حیاط مدرسه در کنار دوستان دیگرت نشسته ای و شادی می کنی را با ا...
12 آبان 1394

بدون عنوان

مدت زیادی از آخرین پستی که در پرشین بلاگ نوشتم میگذره خیلی اتفاقهای خوبی تو این مدت افتاده که متاسفانه هیچ کدوم رو برات ننوشتم دختر عزیزم این تاخیر رو به پای کوتاهی و یا بیخیالی من نگذار راستش عزیزکم خیلی درگیر و مشغول کار شرکت و خونه هستم و اصلا فرصت نوشتن پیدا نمی کردم امروز خیلی دلم هوای نوشتن کرد راستش یه جورایی دلم خواست که اتفاقات اخیر را کمی هم برای خودم مرور کنم. پس با کمک خدای مهربون شروع می کنم و همه سعی ام رو می کنم تا همه چیز رو برات بنویسم و عکساتو بذارم تا روزی که خودت بتونی همه رو بخونی و لذتشو ببری. پس با یاد و نام خدا شروع می کنم.....  در ضمن دو روزیه که نی نی وبلاگ رو انتخاب کردم برای نوشتن خاطراتت اما متاسفانه ...
12 آبان 1394

واکسن مدرسه

دخمل ناز من سلام بازم  مثل همیشه دیر به وبلاگت سر زدم و ننوشتم نازنینم چند وقتی است که حسابی درگیر کلاسهای شما شدیم و  دچار کمبود وقت. تا عصر که همچنان مدرسه زبان میری و بعد از اون هم روزهای زوج کلاس اسکیت و روزهای فرد شطرنج و پنج شنبه ها هم باله داری . در ضمن یک ماهی هست که کلاس فرانسه با تیچر ژولیت شروع شده  و باز هم مثل همیشه ماشالله خیلی خوب پیش میری. از آخر این ماه هم متاسفانه دو تا تیچر نازنین و خوب و عزیزی که داشتی تغییر میکنن و تا آخر تابسون بصورت همیشگی از صبح تا عصر میری کلاس و بعد از اون یعنی از مهر ماه با شروع مدرسه ها بصورت ترمیک کلاساتو ادامه میدی .انشاءالله. دخترک عزیزم امروز به همراه رامینا و مامانش رفتیم ...
12 آبان 1394

دلنوشته های مادرانه

انگار همین جند روز قبل بود که تو اومدی و به زندگیمون یه صفای دیگه دادی و قلبمون رو که مملو از عشق بود روح و طراوت بیشتری بخشیدی و تو فرشته کوچولوی ما شدی و روز به روز خودتو تو قلبمون جا کردی و  دختری زیبا و مهربان و با هوش که لحظه لحظه زندگیمون به بودنش وصله  دختری که پناه مادرشه  و دلسوزی های دخترانش نسبت به مامان و بابا از همین کوچکی بارز و مشخصه الهی من فدای خنده ها و شیرین زبونی های تو بشم که هر چه قد میکشی و تو رو در کنار خودم می بینم با تمام وجودم وجود خدای مهربون رو حس میکنم خدایی که با تمام بخشندگی و مهربانی تو را به ما بخشید ازت ممنوم خدا ، ممنونم که فرشته ای به ما دادی که روز به روز شاهد پیشرفت و شکوفا شدنش هس...
12 آبان 1394
1